| |
آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت گفت ای پیامبر با ما از فرزندان سخن بگو. و او گفت : فرزندانِ شما فرزندان ِشما نیستند. آن ها پسرها و دختران ِخواهشی هستند که زندگی به خویش دارد. آن ها به واسطه ی شما می آیند ،اما نه از شما ، و با آن که با شما هستند ،اما از آنِ شما نیستند . شما می توانید مهرِ خود را به آنها بدهید، اما نه اندیشه هایِ خود را ، زیرا که آنها اندیشه های خود را دارند. شما می توانید تنِ آنها را در خانه نگاه دارید ، اما نه روحشان را ، زیرا که روح ِآنها درخانه ی فرداست ،که شما را به آن راه نیست ، حتی در خواب. شما می توانید بکوشید تا مانندِ آنها باشید ، اما مکوشید تا آنها را مانندِ خود سازید. زیرا که زندگی واپس نمی دهد و در بندِ دیروز نمی ماند. شما کمانی هستید که فرزندتان مانندِ تیرِ زنده ای از چله ی آن بیرون می جهد. کمانگیر است که هدف را در مسیرِ نامتناهی می بیند ،و اوست که با قدرتِ خود شما را خم می کند تا تیرِ او را تیز پر و دور رس به پرواز در آورید. بگذارید که خم شدنِ شما در دستِ کمانگیر از روی شادی باشد؛ زیرا که او هم به تیری که می پرد مهر می ورزد و هم به مکانی که در جا می ماند.
برگزیده از کتاب پیامبر و دیوانه ، نوشته :جبران خلیل جبران
|
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :100245
آپاتیه دیروز ... آباده امروز
قلم
اداره کل میراث فرهنگی استان فارس
بانک اطلاعات مسافرتی ایران
سایت دولت
مجتبی کاریکاتوریست
آوای آزاد
![](http://www.parsiblog.com/IMGs/arr_whois.gif)